[Script Info] Title: [Events] Format: Layer, Start, End, Style, Name, MarginL, MarginR, MarginV, Effect, Text Dialogue: 0,0:00:08.12,0:00:09.58,Default,,0000,0000,0000,,در سفر معمول یک قهرمان، Dialogue: 0,0:00:09.58,0:00:11.88,Default,,0000,0000,0000,,نقش اصلی ماجرایی را آغاز میکند، Dialogue: 0,0:00:11.88,0:00:13.15,Default,,0000,0000,0000,,دچار تغییرات بزرگی میشود، Dialogue: 0,0:00:13.15,0:00:15.87,Default,,0000,0000,0000,,و در عوض با پیروزی به\Nنقطه آغازین برمیگردد. Dialogue: 0,0:00:15.87,0:00:18.32,Default,,0000,0000,0000,,درسبک ایرلندی اسطوره ای\Nبه نام اکترای شناخته می شود، Dialogue: 0,0:00:18.32,0:00:22.53,Default,,0000,0000,0000,,که سفرش به جهان دیگربدون\Nنقطه بازگشتی به پایان می رسد. Dialogue: 0,0:00:22.53,0:00:26.25,Default,,0000,0000,0000,,درحالیکه نسخههای زیادی از جهان دیگر\Nدر اسطورهشناسی ایرلندی هست، Dialogue: 0,0:00:26.25,0:00:29.94,Default,,0000,0000,0000,,معروفترین مثال در\Nداستان اویسین اتفاق میفتد. Dialogue: 0,0:00:29.94,0:00:33.35,Default,,0000,0000,0000,,اویسین پسر فیون مک کامهال،\Nرهبر گروه جنگجویان پگان Dialogue: 0,0:00:33.35,0:00:35.35,Default,,0000,0000,0000,,معروف به فیانا، بود. Dialogue: 0,0:00:35.35,0:00:37.35,Default,,0000,0000,0000,,روزی وقتی اویسین با ملازمانش سواری میکرد، Dialogue: 0,0:00:37.35,0:00:40.81,Default,,0000,0000,0000,,نیاما شاهزاده خانم جاودان\Nرا ملاقات کرد. Dialogue: 0,0:00:40.81,0:00:42.71,Default,,0000,0000,0000,,هر دو فورا عاشق هم شدند Dialogue: 0,0:00:42.71,0:00:45.25,Default,,0000,0000,0000,,نیاما ، اویسین را پشت \Nاسب سفید خود نشاند Dialogue: 0,0:00:45.25,0:00:48.17,Default,,0000,0000,0000,,و همراه با او تا لب دریای ایرلند\Nسواری کرد. Dialogue: 0,0:00:48.17,0:00:51.95,Default,,0000,0000,0000,,همانطور که به سمت افق می رفتند، \Nسوارها در مه طلایی گم میشوند. Dialogue: 0,0:00:51.95,0:00:55.83,Default,,0000,0000,0000,,آنها به سواحل درخشان پادشاهی به اسم\Nتییر نه نوگ رسیدند. Dialogue: 0,0:00:55.83,0:00:59.66,Default,,0000,0000,0000,,آن جا وطن تاووتا دِ دنان،مردمی که\Nخیلی قبلتر از دوره اویسین بر Dialogue: 0,0:00:59.66,0:01:02.81,Default,,0000,0000,0000,,ایرلند باستان حکومت میکردند، بود. Dialogue: 0,0:01:02.81,0:01:05.79,Default,,0000,0000,0000,,از لحظه ورودش،\Nهمه نیازهای اویسین برآورده شد. Dialogue: 0,0:01:05.79,0:01:09.61,Default,,0000,0000,0000,,در مراسمی باشکوه با نیاما ازدواج کرد\Nو از سوی خانواده او مورد استقبال واقع شد. Dialogue: 0,0:01:09.61,0:01:13.72,Default,,0000,0000,0000,,وقتی دلش میخواست موسیقی بشنود،\Nگوشهای او پر از نوای سحرانگیز میشدند. Dialogue: 0,0:01:13.72,0:01:17.91,Default,,0000,0000,0000,,وقت گرسنگی بشقابهای طلایی پراز \Nخوراکیهای معطر جلوی او ظاهر میشدند. Dialogue: 0,0:01:17.91,0:01:22.56,Default,,0000,0000,0000,,مناظر زیبا و خوش آب و رنگی را \Nکه نامی برای آنها نداشت تحسین میکرد. Dialogue: 0,0:01:22.56,0:01:28.37,Default,,0000,0000,0000,,دور تا دورش، زمین و مردم\Nدر حالتی از کمال نامتغیر بسر میبرند. Dialogue: 0,0:01:28.37,0:01:32.05,Default,,0000,0000,0000,,اما آنچه اویسین نمیدانست این بود که \Nتییر نه نوگ سرزمین جوانان بود، Dialogue: 0,0:01:32.05,0:01:35.80,Default,,0000,0000,0000,,در آنجا زمان متوقف شده بود و\Nآدمها پیر نمیشدند. Dialogue: 0,0:01:35.80,0:01:39.99,Default,,0000,0000,0000,,در خانه جدیدش، مثل ایرلند\Nاویسین به شکار و کاوش ادامه داد. Dialogue: 0,0:01:39.99,0:01:44.43,Default,,0000,0000,0000,,اما در سرزمین جوانان، او دارای\Nشکست ناپذیری جدید وعجیبی بود. Dialogue: 0,0:01:44.43,0:01:46.21,Default,,0000,0000,0000,,در پایان هر روز از ماجراجویی او، Dialogue: 0,0:01:46.21,0:01:51.35,Default,,0000,0000,0000,,جراحات اویسین خودشان به طریق معجزه آسایی \Nوقتی در آغوش نیاما می خوابید،خوب می شدند. Dialogue: 0,0:01:51.35,0:01:55.60,Default,,0000,0000,0000,,هرچند لذت و شکوه به آسانی سراغ اویسین \Nدر سرزمین جوانان آمد، Dialogue: 0,0:01:55.60,0:01:59.50,Default,,0000,0000,0000,,او دلتنگ فیانا و ماجراجویی هایی بود\Nکه در ایرلند داشتند. Dialogue: 0,0:01:59.50,0:02:03.100,Default,,0000,0000,0000,,سه سال بعد ازبودن در تییرنه نوگ ،\Nبشدت مشتاق برگشتن به خانه بود. Dialogue: 0,0:02:03.100,0:02:06.66,Default,,0000,0000,0000,,پیش ازاینکه عازم بازگشت به خانه\Nشود نیاما به او اخطار داد Dialogue: 0,0:02:06.66,0:02:11.30,Default,,0000,0000,0000,,که نباید از اسبش پایین بیایید و \Nبا پاهایش زمین را لمس کند. Dialogue: 0,0:02:11.30,0:02:13.27,Default,,0000,0000,0000,,وقتی اویسین به سواحل ایرلند رسید، Dialogue: 0,0:02:13.27,0:02:16.60,Default,,0000,0000,0000,,اینطورحس میشد که سایه ای\Nبر جهان افکنده شده است. Dialogue: 0,0:02:16.60,0:02:21.86,Default,,0000,0000,0000,,روی تپهای که قصر پدرش واقع بود، \Nتنها خرابهای پر ازعلفهای هرز را دید. Dialogue: 0,0:02:21.86,0:02:25.48,Default,,0000,0000,0000,,فریادهای او برای خانواده و دوستانش\Nاز بین دیوارهای متروک تکرار می شد. Dialogue: 0,0:02:25.48,0:02:30.25,Default,,0000,0000,0000,,اویسین وحشتزده از آنجا تاخت تا به گروهی از\Nدهقانان مشغول به کار درکشتزارها رسید. Dialogue: 0,0:02:30.25,0:02:33.02,Default,,0000,0000,0000,,آنها در تقلای از بین بردن تخته سنگی\Nاز سرزمین شان بودند، Dialogue: 0,0:02:33.02,0:02:34.57,Default,,0000,0000,0000,,وهشدارهای نیاما را فراموش کردند، Dialogue: 0,0:02:34.57,0:02:39.26,Default,,0000,0000,0000,,اویسین از اسبش پایین آمد و سنگ\Nرا با قدرت ابرانسانی خود غلتاند. Dialogue: 0,0:02:39.26,0:02:42.09,Default,,0000,0000,0000,,غریو شادمان مردم بزودی جای\Nخود را به ضجه و زاری داد. Dialogue: 0,0:02:42.09,0:02:45.68,Default,,0000,0000,0000,,در سرزمین جوانان، پیرمردی بود که ریش\Nاو زمین را جارو میکرد Dialogue: 0,0:02:45.68,0:02:47.85,Default,,0000,0000,0000,,و پاهایش زیر او قفل شده بود. Dialogue: 0,0:02:47.85,0:02:50.47,Default,,0000,0000,0000,,او نام فین و فیانا را فریاد زد، Dialogue: 0,0:02:50.47,0:02:55.80,Default,,0000,0000,0000,,اما مردم این نام ها را فقط از\N۳۰۰ سال قبل به یاد میاوردند. Dialogue: 0,0:02:55.80,0:02:57.76,Default,,0000,0000,0000,,زمان به اویسین خیانت کرده بود Dialogue: 0,0:02:57.76,0:03:02.72,Default,,0000,0000,0000,,و بازگشت او به سرزمینهای فانی اورا به طور\Nغیرقابل بازگشتی پیر کرده بود. Dialogue: 0,0:03:02.72,0:03:04.35,Default,,0000,0000,0000,,در فرهنگ عامیانه ایرلندی، Dialogue: 0,0:03:04.35,0:03:08.44,Default,,0000,0000,0000,,مشاهده شدن سرزمین جوانان در\Nژرفای چاه ها گزارش شده است، Dialogue: 0,0:03:08.44,0:03:10.60,Default,,0000,0000,0000,,در مرزی از افق، Dialogue: 0,0:03:10.60,0:03:13.01,Default,,0000,0000,0000,,یا در درخشش غارها. Dialogue: 0,0:03:13.01,0:03:16.90,Default,,0000,0000,0000,,اما آنهایی که داستان اوییسین را میدانند\Nاز دید دیگری آن را می گویند، Dialogue: 0,0:03:16.90,0:03:22.60,Default,,0000,0000,0000,,از شاهزاده خانم درخشانی که سواربراسبی سپید\Nدر دوردست هادر حال حرکت است، Dialogue: 0,0:03:22.60,0:03:26.25,Default,,0000,0000,0000,,و هنوز به امید بازگشت \Nدلدار نفرین شده خویش است.