1 00:00:00,841 --> 00:00:04,572 میدونم که TED درباره خیلی چیزهاییه که بزرگن، 2 00:00:04,596 --> 00:00:08,126 اما من میخوام درباره چیزی باهاتون صحبت کنم که خیلی کوچیکه. 3 00:00:08,150 --> 00:00:10,308 اونقدر کوچیک که در حد یک کلمه است. 4 00:00:11,093 --> 00:00:12,649 اون کلمه "وصله ناجور"ـه. 5 00:00:13,347 --> 00:00:16,966 این یکی از کلمات مورد علاقمه چون خیلی معناداره. 6 00:00:17,403 --> 00:00:21,349 یعنی آدمی که یه جورایی نتونسته با بقیه جور بشه. 7 00:00:21,752 --> 00:00:24,048 یا آدمی که سازگاری خوبی پیدا نکرده. 8 00:00:24,658 --> 00:00:27,581 یا "آدمی که با شرایط و محیط جدید 9 00:00:27,605 --> 00:00:30,473 سازگاری ضعیفی داشته." 10 00:00:31,298 --> 00:00:33,520 من یکی از پرچمداران وصله ناجورم. 11 00:00:34,307 --> 00:00:37,140 و امروز از طرف بقیه وصله های ناجور اینجا هستم، 12 00:00:37,164 --> 00:00:38,975 چون هیچ وقت من تنها وصله ناجور نیستم. 13 00:00:39,995 --> 00:00:41,880 میخوام براتون داستان یه وصله ناجورو بگم. 14 00:00:43,237 --> 00:00:45,769 سی و چند سالم بود که 15 00:00:45,793 --> 00:00:49,355 رؤیای نویسنده شدن صاف اومد در خونمو زد. 16 00:00:50,198 --> 00:00:51,802 در واقع اومد توی صندوق پستی م 17 00:00:51,826 --> 00:00:55,485 به شکل یه نامه که توش نوشته بود یه جایز ادبی بزرگ برنده شدم 18 00:00:55,509 --> 00:00:57,434 بخاطر داستان کوتاهی که نوشته بودم. 19 00:00:58,183 --> 00:01:01,944 داستان کوتاه درباره زندگیم به عنوان یک شناگرِ مسابقات بود 20 00:01:02,632 --> 00:01:04,687 و درباره زندگی تلخ خانوادگیم، 21 00:01:05,258 --> 00:01:10,155 و کمی درباره اینکه چطورغم و ضرر می تونه آدمو به دیوونگی بکشونه. 22 00:01:11,829 --> 00:01:16,502 جایزش سفر به نیویورک ستی بود برای ملاقات سردبیران و نماینده های بزرگ 23 00:01:16,526 --> 00:01:17,850 و بقیه نویسنده ها. 24 00:01:18,278 --> 00:01:21,342 خوب یه جورایی رؤیای اونایی بود که میخواستن نویسنده بشن، درسته؟ 25 00:01:22,573 --> 00:01:25,413 می دونید روزی که نامه رسید چی کار کردم؟ 26 00:01:26,037 --> 00:01:27,835 چو من، من هستم، 27 00:01:27,859 --> 00:01:30,056 نامه رو گذاشتم روی میز آشپزخونه، 28 00:01:30,080 --> 00:01:33,522 یه لیوان بزرگ وُدکا برای خودم ریختم 29 00:01:33,922 --> 00:01:36,292 با یخ و لیمو، 30 00:01:36,722 --> 00:01:40,926 و کل روز رو با لباس زیرم نششستم اونجا، 31 00:01:40,950 --> 00:01:43,032 و فقط به نامه ذل زدم. 32 00:01:44,608 --> 00:01:47,753 به تمام روشهایی فکر میکردم که تا اون موقع به زندگیم گند زده بودم. 33 00:01:47,777 --> 00:01:50,951 آخه من کی بودم که برم نیویورک سیتی 34 00:01:50,975 --> 00:01:52,705 و وانمود کنم یه نویسنده م؟ 35 00:01:53,681 --> 00:01:55,046 من کی بودم؟ 36 00:01:55,070 --> 00:01:56,268 بهتون میگم. 37 00:01:56,745 --> 00:01:57,912 من یه وصله ناجور بودم. 38 00:01:58,625 --> 00:02:00,988 مثل لژیون های بقیه بچه ها، 39 00:02:01,908 --> 00:02:04,276 من از یه خانواده خشن بودم 40 00:02:04,300 --> 00:02:06,956 که به سختی ازش جون سالم به در بردم 41 00:02:07,727 --> 00:02:12,218 توی کارنامه م دو شکست فجیع در ازدواج داشتم. 42 00:02:12,242 --> 00:02:15,208 از دانشگاه اخراج شدم اونم نه یه بار، بلکه دوبار 43 00:02:15,232 --> 00:02:18,424 وشایدم بار سومی هم هست که نمیخوام راجبش صحبت کنم. 44 00:02:18,448 --> 00:02:20,258 (خنده حضار) 45 00:02:20,582 --> 00:02:24,243 یه دورانی هم به خاطر استفاده از مواد مخدر در بازپروری بودم. 46 00:02:24,795 --> 00:02:29,245 دو بارم که تعطیلات بسیار لذت بخشی رو در زندان گذروندم. 47 00:02:30,228 --> 00:02:32,132 خوب پس جای درستی وایستادم. 48 00:02:33,680 --> 00:02:35,770 (خنده حضار) 49 00:02:36,744 --> 00:02:40,237 اما چیزی که واقعا باعث شد فکر کنم که یه وصله ناجورم 50 00:02:40,261 --> 00:02:43,523 اینه که دخترم همون روزی که به دنیا اومد از دنیا رفت، 51 00:02:43,547 --> 00:02:46,666 و هنوز هم نمیدونستم چطور باید با این قصه کنار بیام. 52 00:02:48,233 --> 00:02:53,360 بعد از مردن دخترم، مدت زیادی آواره بودم، 53 00:02:53,384 --> 00:02:55,328 و زیر یه پل زندگی می کردم 54 00:02:55,352 --> 00:02:59,570 در یه جور حالت ناراحتی و زیان عمیق 55 00:02:59,594 --> 00:03:02,108 حالتی که بعضی هامون توی مسیر باهاش روبرو می شیم. 56 00:03:02,132 --> 00:03:04,863 شایدم همه مون، البته اگه به اندازه کافی عمر کنیم. 57 00:03:06,240 --> 00:03:10,237 می دونید، بی خانمان ها از قهرمان ترین وصله های ناجور ما هستن، 58 00:03:10,261 --> 00:03:13,357 چونکه اونا هم زندگی رو مثل ماها شروع کردن. 59 00:03:14,670 --> 00:03:20,088 خوب می بینید که من توی هیچ حوزه ای نتونستم سازگار بشم: 60 00:03:20,112 --> 00:03:24,580 به عنوان دختر، همسر، مادر و دانشجو. 61 00:03:25,474 --> 00:03:27,973 و رؤیای نویسنده شدن 62 00:03:27,997 --> 00:03:33,438 واقعاً مثل یه سنگ کوچولوی غمناک توی گلوی من بود. 63 00:03:34,906 --> 00:03:38,375 برخلاف میلم سوار اون هواپیما شدم 64 00:03:38,399 --> 00:03:40,786 و رفتم نیویورک سیتی، 65 00:03:40,810 --> 00:03:42,366 همونجایی که نویسنده ها بودن. 66 00:03:43,168 --> 00:03:46,843 هم وصله های ناجور، می تونم ببینم چشماتون داره برق میزنه. 67 00:03:46,867 --> 00:03:48,779 میتونم از بین جمعیت توی سالن پیداتون کنم. 68 00:03:48,803 --> 00:03:51,241 اول، عاشقش میشی. 69 00:03:51,265 --> 00:03:54,217 میتونی از بین نویسنده هایی که میخوای ببینی، سه نفرو انتخاب کنی، 70 00:03:54,241 --> 00:03:56,599 بعدش می رفتن اونها رو برات پیدا می کردن. 71 00:03:56,623 --> 00:03:59,413 مراسم در هتل پارک گرامرسی برگزار میشد، 72 00:03:59,437 --> 00:04:02,071 جایی که میتونستی نصفه شب بری ویسکی اسکاتلندی بخوری 73 00:04:02,095 --> 00:04:04,586 اونم با آدمای باحال، با هوش و شیک و پیک. 74 00:04:04,610 --> 00:04:09,119 و وانمود کنی که تو هم مثل اونا باحال، با هوش و شیک و پیکی. 75 00:04:09,143 --> 00:04:12,331 میتونستی یه عالمه سردبیر و نویسنده و نماینده رو ملاقات کنی 76 00:04:12,355 --> 00:04:16,418 اونم موقع نهارها و شام های خیلی خیلی رؤیایی. 77 00:04:17,377 --> 00:04:19,005 ازم بپرسید چقدر رؤیایی؟ 78 00:04:19,735 --> 00:04:21,696 حضار: چقدر رؤیایی؟ 79 00:04:22,077 --> 00:04:26,395 لیدیا یوکناویچ: بذارید یه اعترافی بکنم: سه تا دستمال سفره بلند کردم... 80 00:04:26,419 --> 00:04:27,990 (خنده حضار) 81 00:04:28,014 --> 00:04:29,671 از سه رستوران مختلف. 82 00:04:30,430 --> 00:04:32,696 یه مِنو هم چپوندم توی شلوارم. 83 00:04:32,720 --> 00:04:34,796 (خنده حضار) 84 00:04:34,820 --> 00:04:38,526 فقط می خواستم چندتا یادگاری داشته باشم تا وقتی رسیدم خونه، 85 00:04:38,550 --> 00:04:40,835 باورم شه که همه اون چیزا واقعا برام اتفاق افتاده. 86 00:04:41,241 --> 00:04:42,470 میدونید؟ 87 00:04:43,467 --> 00:04:45,131 سه نویسنده ای که میخواستم ببینمشون 88 00:04:45,155 --> 00:04:47,964 اینا بودن: کارول ماسو، لین تیلمن و پگی فیلان. 89 00:04:48,496 --> 00:04:51,550 اینا از این نویسنده های معروف و پرفروش نبودن، 90 00:04:51,574 --> 00:04:54,881 اما برای من توی نویسنده های زن، اینا خدا بودن. 91 00:04:55,700 --> 00:04:59,262 کارول ماسو کتابی نوشت که بعدها تبدیل شد به کتاب مقدس هنری من. 92 00:05:00,056 --> 00:05:02,557 لین تیلمن بهم اجازه داد باور کنم 93 00:05:02,581 --> 00:05:06,062 که داستان من هم این شانس رو داره که بخشی از این دنیا باشه. 94 00:05:06,839 --> 00:05:08,793 و پگی فیلان یادم انداخت که 95 00:05:08,817 --> 00:05:13,826 شاید مغزم بتونه مهمتر از سینه هام باشه. 96 00:05:15,500 --> 00:05:18,184 اونها نویسنده های زن سرشناسی نبودن، 97 00:05:18,208 --> 00:05:21,985 ولی راهی را به شاهراه نویسندگی باز کردن 98 00:05:22,009 --> 00:05:23,342 اونم با داستانهای خودشون. 99 00:05:24,294 --> 00:05:28,429 مثل جریان آبی که دره های گراند کانیون رو میشکافه. 100 00:05:29,371 --> 00:05:31,082 نزدیک بود از ذوق بمیرم 101 00:05:31,106 --> 00:05:34,947 که داشتم با این سه نویسنده زن بالای پنجاه سال میچرخیدم. 102 00:05:34,971 --> 00:05:37,897 و دلیل ذوق مرگ شدنم هم این بود که 103 00:05:37,921 --> 00:05:39,990 تا اون موقع اونقدر ذوق نکرده بودم. 104 00:05:40,014 --> 00:05:41,696 تا اون موقع همچین سالنی نرفته بودم. 105 00:05:42,350 --> 00:05:44,108 مادرم هیچ وقت به دانشگاه نرفت. 106 00:05:44,747 --> 00:05:47,236 و کار خلاقانه من تا اون موقع 107 00:05:47,260 --> 00:05:51,712 یه چیز کوچک و غمگینی بود که در نطفه مرده بود. 108 00:05:53,394 --> 00:05:56,673 یه جورایی شبهای اول دوست داشتم همونجا توی نیویورک بمیرم. 109 00:05:56,697 --> 00:06:00,137 حسم اینطوری بود: "همین الان منو بکُشید. حالم خوبه. این خیلی قشنگه." 110 00:06:01,187 --> 00:06:04,335 بعضیهاتون که اینجایید شاید بدونید بعدش چی شد. 111 00:06:04,935 --> 00:06:09,230 اولش، منو بردن دفتر فِرار، استراس و جیرو. 112 00:06:09,863 --> 00:06:13,038 انتشارات فِرار، استراس و جیرو غول رسانه ای رؤیاهای من بودن. 113 00:06:13,062 --> 00:06:16,753 منظورم اینه که آثار تی اس الیوت و فلانری اُ کُرنر اونجا چاپ شده بود. 114 00:06:17,418 --> 00:06:21,793 سردبیر اصلی منو نشوند و مدت زیادی باهام حرف زد، 115 00:06:21,817 --> 00:06:24,135 سعی میکرد متقاعدم کنه که در وجودم یه کتابی هست 116 00:06:24,159 --> 00:06:25,864 درباره زندگیم به عنوان یه شناگر. 117 00:06:26,498 --> 00:06:27,785 میدونید، چیزی مثل شرح حال. 118 00:06:28,630 --> 00:06:30,866 کل مدتی رو که باهام حرف میزد 119 00:06:30,890 --> 00:06:34,595 نشسته بودم و مثل یه احمق خنگ لبخند میزدم و سرمو تکون می دادم، 120 00:06:35,509 --> 00:06:37,361 در حالت دست به سینه، 121 00:06:37,385 --> 00:06:42,302 و هیچ چیزی، هیچ چیزی، هیچ کلمه ای، از دهنم در نیومد. 122 00:06:43,875 --> 00:06:47,242 آخرشم زد رو شونه م 123 00:06:47,266 --> 00:06:48,847 مثل یه مربی شنا. 124 00:06:49,580 --> 00:06:51,415 و برام آرزوی موفقیت کرد 125 00:06:51,439 --> 00:06:53,877 و چندتا کتاب رایگان بهم داد 126 00:06:53,901 --> 00:06:55,692 و درب خروجی رو بهم نشون داد. 127 00:06:57,588 --> 00:07:00,855 بعدش منو بردن دفتر دابلیو دابلتو نورتون، 128 00:07:00,879 --> 00:07:03,579 جایی که کاملا مطمئن بودم از اون ساختمون منو اسکورت میکنن 129 00:07:03,603 --> 00:07:05,492 فقط برای اینکه داک مارتینز پوشیده بودم. 130 00:07:06,190 --> 00:07:07,639 اما همچین اتفاقی نیفتاد. 131 00:07:08,512 --> 00:07:10,941 تو دفتر نورتون بودن 132 00:07:10,965 --> 00:07:15,437 مثل اینه که توی آسمون شب دستتودراز کنی و ماه رو لمس کنی 133 00:07:15,461 --> 00:07:19,098 در حالیکه ستاره ها اسمت رو روی آسمونها مینویسن. 134 00:07:19,599 --> 00:07:21,744 اینو می گم که بدونید چقدر برام اهمیت داشت. 135 00:07:21,768 --> 00:07:22,949 متوجه هستین؟ 136 00:07:23,567 --> 00:07:26,065 سردبیر اصلی، کارول هوک اسمیت، 137 00:07:26,089 --> 00:07:30,432 با اون چشای درشت و براق و خشنش صاف اومد توی صورتم 138 00:07:30,456 --> 00:07:33,566 و گفت: "خوب، یه چیزی برام بفرست، فوری!" 139 00:07:34,328 --> 00:07:36,620 خوب، بیشتر آدما، بخصوص آدمای TED، 140 00:07:36,644 --> 00:07:38,984 سریع میرن سراغ صندوق پستی شون، درسته؟ 141 00:07:39,651 --> 00:07:42,929 بیشتر از یه دهه طول کشید تا حتی تصور کنم 142 00:07:42,953 --> 00:07:46,830 که دارم یه چیزی میذارم تو پاکت و بهش تمبرمیزنم. 143 00:07:48,741 --> 00:07:50,315 شب آخر، 144 00:07:50,339 --> 00:07:53,608 در کلوپ شعر ملی، یک بازخوانی بزرگ داشتم. 145 00:07:54,342 --> 00:07:56,289 و در انتهای بازخوانی، 146 00:07:56,313 --> 00:08:00,616 کاترین کیدی از آژانس ادبی کیدی، هویت و پیکارد، 147 00:08:00,640 --> 00:08:03,227 مستقیم اومد به طرفم و باهام دست داد 148 00:08:03,251 --> 00:08:06,429 و بهم پیشنهاد داد یه ارائه داشته باشم، همینطور بی مقدمه. 149 00:08:08,558 --> 00:08:11,545 همینطوری وایستادم و یه جورایی کر شدم. 150 00:08:11,569 --> 00:08:13,155 تا حالا اینجوری شدین؟ 151 00:08:13,703 --> 00:08:15,815 و دیگه داشت گریه م میگرفت 152 00:08:15,839 --> 00:08:19,764 چون تمام آدمای اونجا لباسای قشنگ تنشون بود، 153 00:08:19,788 --> 00:08:22,941 و تنها چیزی که از دهانم خارج شد این بود: 154 00:08:22,965 --> 00:08:26,075 "نمیدونم. باید راجبش فکر کنم." 155 00:08:26,805 --> 00:08:31,097 اون هم گفت: "خب، باشه" و رفت. 156 00:08:32,884 --> 00:08:39,403 اون همه دستهایی که به طرفم دراز شده بود، اون سنگ کوچولوی غمناک هنوز در گلوی من بود. 157 00:08:39,427 --> 00:08:43,365 می بینید، میخوام یه چیزی درباره آدمایی مثل خودم بهتون بگم. 158 00:08:43,389 --> 00:08:47,442 ماها، وصله های ناجور، خیلی وقتا نمی دونیم چطور امیدوار باشیم و بگیم بله، 159 00:08:47,466 --> 00:08:49,077 یا اون بزرگه رو انتخاب کنیم، 160 00:08:49,101 --> 00:08:51,247 حتی وقتی درست جلومون هستن. 161 00:08:51,271 --> 00:08:52,890 این شرم همیشه با ماست. 162 00:08:52,914 --> 00:08:54,905 شرم از خواستن یه چیز خوب. 163 00:08:54,929 --> 00:08:56,921 شرم از داشتن یه احساس خوب. 164 00:08:56,945 --> 00:09:01,327 شرم از این که واقعا باور کنیم حقمونه جایی باشیم که 165 00:09:01,351 --> 00:09:03,468 آدمای مورد تحسین مون هستن. 166 00:09:04,472 --> 00:09:07,398 اگر میتونستم، برمی گشتم و خودمو تعلیم می دادم. 167 00:09:07,422 --> 00:09:11,765 می شدم درست مثل اون خانم های بالای پنجاه سالی که بهم کمک کردن. 168 00:09:11,789 --> 00:09:13,690 به خودم یاد می دادم چطور چیزی رو بخوام، 169 00:09:13,714 --> 00:09:16,054 چطور بلند شم و چطور درخواستشون کنم. 170 00:09:16,078 --> 00:09:20,384 می گفتم: "تو، آره خود تو! جای تو هم اینجاست." 171 00:09:20,408 --> 00:09:22,680 همه مون یه خورشید داریم، 172 00:09:22,704 --> 00:09:25,615 و بدون هم هیچی نیستیم. 173 00:09:27,041 --> 00:09:30,313 بجاش، من با هواپیما برگشتم به اورگن، 174 00:09:30,337 --> 00:09:36,029 و همونطور که به مناطق همیشه سبز نگاه می کردم و بارون که داشت نزدیک می شد، 175 00:09:36,053 --> 00:09:40,345 فقط چندتا از بطریهای کوچولوی "غصه خودتو بخور" هواپیمارو خوردم 176 00:09:41,491 --> 00:09:46,333 به این فکر کردم اگه نویسنده هم میشدم، یه جورایی یه نویسنده وصله ناجور می شدم. 177 00:09:47,244 --> 00:09:48,403 می خوام بگم که، 178 00:09:48,427 --> 00:09:50,431 من بدون قرارداد کتاب به اورگن برگشتم، 179 00:09:50,455 --> 00:09:51,606 بدون هیچ نماینده ای 180 00:09:51,630 --> 00:09:54,115 و تنها با ذهن و قلبی مملو از خاطرات 181 00:09:54,139 --> 00:09:57,287 از نشستن در نزدیکی 182 00:09:57,311 --> 00:09:59,581 اون نویسندهای زیبا. 183 00:10:00,278 --> 00:10:03,684 خاطره تنها جایزه ای بود که من به خودم روا میدونستم. 184 00:10:05,175 --> 00:10:08,304 و باز توی خونه، توی تاریکی، 185 00:10:09,272 --> 00:10:10,835 دوباره با لباس زیرم، 186 00:10:11,788 --> 00:10:13,518 می تونستم صداشون رو بشنوم. 187 00:10:14,264 --> 00:10:18,305 اونا می گفتن: "به حرف کسایی که میخوان ساکتت کنن گوش نده یا اونایی که 188 00:10:18,329 --> 00:10:19,880 میخوان داستانتو عوض کنن." 189 00:10:20,861 --> 00:10:24,540 اونا میگفتن:" به داستانی که فقط خودت میدونی چطور تعریف کنی، صدا بده." 190 00:10:24,564 --> 00:10:26,994 اونا میگفتن:"بعضی وقتا گفتن داستان 191 00:10:27,018 --> 00:10:30,064 همون چیزیه که زندگیتو نجات میده." 192 00:10:31,703 --> 00:10:35,393 و حالا، همونطوری که می بینید، یک زن بالای پنجاه سالم. 193 00:10:36,278 --> 00:10:37,453 و یه نویسنده م. 194 00:10:38,516 --> 00:10:39,743 و یه مادرم. 195 00:10:40,441 --> 00:10:41,978 و یه معلم شدم. 196 00:10:42,970 --> 00:10:44,851 حدس بزنید شاگردای مورد علاقم کیا هستن. 197 00:10:46,604 --> 00:10:48,232 اگرچه این اتفاق اون روزی نیفتاد که 198 00:10:48,256 --> 00:10:50,510 نامه رویایی اومد توی صندق پستی م 199 00:10:50,534 --> 00:10:52,207 با این وجود، من شرح حالمو نوشتم، 200 00:10:52,231 --> 00:10:54,064 کتابی با عنوان "شرح وقایع آب". 201 00:10:54,889 --> 00:10:59,588 توش داستانهایی هست از اینکه چند بار مجبور شدم خودمو از نو بسازم 202 00:10:59,612 --> 00:11:02,016 از میان خرابه ای از گزینه هام، 203 00:11:02,575 --> 00:11:07,985 داستانهایی از اینکه چطور شکست های ظاهری من دروازه های ظاهرا زشتی بودن 204 00:11:08,009 --> 00:11:09,531 به سمت یک چیز زیبا. 205 00:11:10,309 --> 00:11:13,761 و تنها کاری که باید می کردم این بود که به داستان صدا بدم [و بیانش کنم]. 206 00:11:15,552 --> 00:11:19,798 در بیشتر فرهنگ ها افسانه ای درباره دنبال کردن رویاها وجود داره. 207 00:11:20,664 --> 00:11:22,385 بهش می گن سفرِ قهرمان. 208 00:11:23,679 --> 00:11:25,503 اما من یه افسانه دیگه رو ترجیح میدم، 209 00:11:25,527 --> 00:11:27,306 که کمی متمایل به اونه 210 00:11:27,330 --> 00:11:28,487 یا شایدم پایین تر ازون. 211 00:11:29,089 --> 00:11:30,941 اسمش افسانه وصله های ناجوره. 212 00:11:31,763 --> 00:11:33,028 و داستانش اینجوریه: 213 00:11:33,623 --> 00:11:35,878 حتی در لحظه شکستت، 214 00:11:35,902 --> 00:11:38,480 درست همون موقع، شما زیبا هستین. 215 00:11:39,585 --> 00:11:40,737 هنوز ازش خبر نداری، 216 00:11:40,761 --> 00:11:43,938 اما توانایی این رو داری که خودت رو از نو بسازی 217 00:11:43,962 --> 00:11:45,160 تا بی نهایت. 218 00:11:45,184 --> 00:11:46,778 اون زیبایی توئه. 219 00:11:47,694 --> 00:11:49,210 شاید یه آدم مست باشی، 220 00:11:49,234 --> 00:11:51,583 شاید مورد سوء استفاده قرار گرفته باشی، 221 00:11:51,607 --> 00:11:53,043 شاید یه سابقه دار باشی، 222 00:11:53,067 --> 00:11:54,565 شاید بی خانمان باشی، 223 00:11:54,589 --> 00:11:57,867 شاید همه پولتو از دست بدی یا کارتو یا شوهرتو 224 00:11:57,891 --> 00:12:00,305 یا زنتو یا بدتر از همه، 225 00:12:00,329 --> 00:12:01,479 بچه ت رو. 226 00:12:01,864 --> 00:12:03,917 شاید عقلت رو از دست بدی، 227 00:12:03,941 --> 00:12:08,010 شاید درست در وسط شکست هات ایستاده باشی 228 00:12:08,034 --> 00:12:10,912 و باز هنوز من اینجام تا بهت بگم، 229 00:12:10,936 --> 00:12:13,049 تو خیلی زیبایی. 230 00:12:13,073 --> 00:12:15,372 و داستانت ارزش شنیده شدن رو داره، 231 00:12:15,396 --> 00:12:19,669 چون تو، وصله ناجور نادر و بی نظیر، 232 00:12:19,693 --> 00:12:21,949 تو، گونه جدید، 233 00:12:22,568 --> 00:12:24,537 اینجا تنها کسی هستی که 234 00:12:24,561 --> 00:12:26,177 می تونه داستان رو 235 00:12:26,201 --> 00:12:28,609 همونجوری که تو میگی، تعریف کنه. 236 00:12:29,710 --> 00:12:31,220 و من بهش گوش می کنم. 237 00:12:32,863 --> 00:12:34,039 متشکرم. 238 00:12:34,063 --> 00:12:45,423 (تشویق حضار)