< Return to Video

افسانه اویسین و سرزمین جوانان جاودانه - ایسولت گیلسپی

  • 0:08 - 0:10
    در سفر معمول یک قهرمان،
  • 0:10 - 0:12
    نقش اصلی ماجرایی را آغاز میکند،
  • 0:12 - 0:13
    دچار تغییرات بزرگی میشود،
  • 0:13 - 0:16
    و در عوض با پیروزی به
    نقطه آغازین برمیگردد.
  • 0:16 - 0:18
    درسبک ایرلندی اسطورهای
    به نام اکترای شناخته میشود،
  • 0:18 - 0:23
    که سفرش به جهان دیگر بدون
    نقطه بازگشتی به پایان میرسد.
  • 0:23 - 0:26
    درحالیکه نسخههای زیادی از جهان دیگر
    در اسطورهشناسی ایرلندی هست،
  • 0:26 - 0:30
    معروفترین مثال در
    داستان اویسین اتفاق میفتد.
  • 0:30 - 0:33
    اویسین پسر فیون مک کامهال،
    رهبر گروه جنگجویان پگان
  • 0:33 - 0:35
    معروف به فیانا، بود.
  • 0:35 - 0:37
    روزی وقتی اویسین با ملازمانش سواری میکرد،
  • 0:37 - 0:41
    نیاما شاهزاده خانم جاودان
    را ملاقات کرد.
  • 0:41 - 0:43
    هر دو فورا عاشق هم شدند
  • 0:43 - 0:45
    نیاما ، اویسین را پشت
    اسب سفید خود نشاند
  • 0:45 - 0:48
    و همراه با او تا لب دریای ایرلند
    سواری کرد.
  • 0:48 - 0:52
    همانطور که به سمت افق می رفتند،
    سوارها در مه طلایی گم میشوند.
  • 0:52 - 0:56
    آنها به سواحل درخشان پادشاهی به اسم
    تییر نه نوگ رسیدند.
  • 0:56 - 1:00
    آن جا وطن تاووتا دِ دنانها بود،مردمی که
    خیلی قبلتر از دوره اویسین بر
  • 1:00 - 1:03
    ایرلند باستان حکومت میکردند.
  • 1:03 - 1:06
    از لحظه ورودش،
    همه نیازهای اویسین برآورده شد.
  • 1:06 - 1:10
    در مراسمی باشکوه با نیاما ازدواج کرد
    و از سوی خانواده او مورد استقبال واقع شد.
  • 1:10 - 1:14
    وقتی دلش میخواست موسیقی بشنود،
    گوشهای او پر از نوای سحرانگیز میشدند.
  • 1:14 - 1:18
    وقت گرسنگی بشقابهای طلایی پراز
    خوراکیهای معطر جلوی او ظاهر میشدند.
  • 1:18 - 1:23
    مناظر زیبا و خوش آب و رنگی را
    که نامی برای آنها نداشت تحسین میکرد.
  • 1:23 - 1:28
    دور تا دورش، زمین و مردم
    در حالتی از کمال نامتغیر بسر میبرند.
  • 1:28 - 1:32
    اما آنچه اویسین نمیدانست این بود که
    تییر نه نوگ سرزمین جوانان بود،
  • 1:32 - 1:36
    در آنجا زمان متوقف شده بود و
    آدمها پیر نمیشدند.
  • 1:36 - 1:40
    در خانه جدیدش، مثل ایرلند
    اویسین به شکار و کاوش ادامه داد.
  • 1:40 - 1:44
    اما در سرزمین جوانان، او دارای
    شکست ناپذیری جدید و عجیبی بود.
  • 1:44 - 1:46
    در پایان هر روز از ماجراجویی او،
  • 1:46 - 1:51
    جراحات اویسین خودشان به طریق معجزه آسایی
    وقتی در آغوش نیاما می خوابید،خوب می شد.
  • 1:51 - 1:56
    هرچند لذت و شکوه به آسانی سراغ اویسین
    در سرزمین جوانان آمد،
  • 1:56 - 2:00
    او دلتنگ فیانا و ماجراجوییهایی بود
    که در ایرلند داشتند.
  • 2:00 - 2:04
    سه سال بعد ازبودن در تییرنه نوگ ،
    بشدت مشتاق برگشتن به خانه بود.
  • 2:04 - 2:07
    پیش ازاینکه عازم بازگشت به خانه
    شود نیاما به او اخطار داد
  • 2:07 - 2:11
    که نباید از اسبش پایین بیایید و
    با پاهایش زمین را لمس کند.
  • 2:11 - 2:13
    وقتی اویسین به سواحل ایرلند رسید،
  • 2:13 - 2:17
    اینطورحس میشد که سایهای
    بر جهان افکنده شده است.
  • 2:17 - 2:22
    روی تپهای که قصر پدرش واقع بود،
    تنها خرابهای پر ازعلفهای هرز را دید.
  • 2:22 - 2:25
    فریادهای او برای خانواده و دوستانش
    از بین دیوارهای متروک تکرار می شد.
  • 2:25 - 2:30
    اویسین وحشتزده از آنجا تاخت تا به گروهی از
    دهقانان مشغول به کار درکشتزارها رسید.
  • 2:30 - 2:33
    آنها در تقلای از بین بردن تخته سنگی
    از سرزمین شان بودند،
  • 2:33 - 2:35
    و هشدارهای نیاما را فراموش کردند،
  • 2:35 - 2:39
    اویسین از اسبش پایین آمد و سنگ
    را با قدرت ابرانسانی خود غلتاند.
  • 2:39 - 2:42
    غریو شادمان مردم بزودی جای
    خود را به ضجه و زاری داد.
  • 2:42 - 2:46
    در سرزمین جوانان، پیرمردی بود که ریش
    او زمین را جارو میکرد
  • 2:46 - 2:48
    و پاهایش زیر او قفل شده بود.
  • 2:48 - 2:50
    او نام فین و فیانا را فریاد زد،
  • 2:50 - 2:56
    اما مردم این نامها را فقط از
    ۳۰۰ سال قبل به یاد میآوردند.
  • 2:56 - 2:58
    زمان به اویسین خیانت کرده بود
  • 2:58 - 3:03
    و بازگشت او به سرزمینهای فانی او را به طور
    غیرقابل بازگشتی پیر کرده بود.
  • 3:03 - 3:04
    در فرهنگ عامیانه ایرلندی،
  • 3:04 - 3:08
    مشاهده شدن سرزمین جوانان در
    ژرفای چاه ها گزارش شده است،
  • 3:08 - 3:11
    در مرزی از افق،
  • 3:11 - 3:13
    یا در درخشش غارها.
  • 3:13 - 3:17
    اما آنهایی که داستان اوییسین را میدانند
    از دید دیگری آن را میگویند،
  • 3:17 - 3:23
    از شاهزاده خانم درخشانی که سوار بر اسبی سپید
    در دوردستها در حال حرکت است،
  • 3:23 - 3:26
    و هنوز به امید بازگشت
    دلدار نفرین شده خویش است.
Title:
افسانه اویسین و سرزمین جوانان جاودانه - ایسولت گیلسپی
Description:

مشاهده کامل داستان: View full lesson: https://ed.ted.com/lessons/the-myth-of-oisin-and-the-land-of-eternal-youth-iseult-gillespie
در یک سفر قهرمانانه عادی، قهرمان روانه ماجراجویی می‌شود، دچار تحول عظیمی می‌شود، و با پیروزی به نقطه مبدا باز می‌گردد. اما در سبک ایرلندی اسطوره ای معروف به اکترای، سفرش به جهان دیگر منتهی به نقطه‌ای بی‌بازگشت می‌شود. ایسولت گیلسپی، افسانه اویسین و سرزمین جوانان ابدی را به اشتراک می‌گذارد.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TED-Ed
Duration:
03:50

Persian subtitles

Revisions Compare revisions